آموزش کامپیوتر دلفی و پروژه های دانشجویی رایگان

وابلاگ عاشقان اهل بیت و اموزش کامپیوتر

آموزش کامپیوتر دلفی و پروژه های دانشجویی رایگان

وابلاگ عاشقان اهل بیت و اموزش کامپیوتر

تشخیص اندازه فونت سیستم

uses Registry;
...
procedure TForm1.Button1Click(Sender: TObject);
begin
  with TRegistry.Create do
  begin
    RootKey:=HKEY_LOCAL_MACHINE;
    if OpenKey('Config001DisplaySettings', False) then
    try
      if ReadString('fonts.fon')='vgasys.fon' then
        Label1.Caption:='Small font'
      else
        Label1.Caption:='Large font'
    except
      MessageDlg('Can not go to handle', mtError, [mbOk], 0);
    end
    else
      MessageDlg('Registry reading error', mtError, [mbOk], 0);
    CloseKey;
  end;
end;

مه غم آمد و...

یا حسین

معصوم پنجم - حضرت سیدالشهداء (ع ) - امام سوّم
پیامبر (ص ) فرمود:
حسین منى و انا من حسین . احب اللّه من احب حسینا
حسین از من و من از حسینم . خداوند هر کسى که حسین (ع ) را دوست بدارد دوست مى دارد
صحیح ترمذى ص 307 ج 2
امام حسین (ع ) فرزند دوم على (ع ) از فاطمه (ع ) دختر پیغمبر اکرم (ص )، در سال چهارم هجرى در سوم شعبان چشم به جهان گشود. آن حضرت پس ‍از شهادت برادر بزرگوارش امام حسن (ع ) به امر خدا و بنا به وصیت برادر به امامت رسید.
چنانکه در زندگى معصوم چهارم حضرت امام حسن (ع ) اشاره کردیم ، حضرت امام حسن (ع ) به علت نفاق عده زیادى از لشکریان خود و فرار عبیداللّه بن عباس سردار لشکرش به اردوى معاویه و فریفته شدن جمعى دیگر که به نقل تاریخ ، دو سوم تمام لشکر بود و عهد شکنى هاى بقیه سپاه و اخلال خوارج و اوج تهمتها و سخنان ناروایى که به امام (ع ) مى گفتند. ناچار به پیشنهاد معاویه ، براى صلح حاضر شد و ضمن قرار داد صلح ، معاویه قبول کرد که : یاران على (ع ) و پیروان و شیعیان او در همه بلاد اسلامى از تعرض مصون و محفوظ باشند و علیه آنها مکرى و حیله اى نیندیشد و پس ‍از خود، کسى را به جانشینى انتخاب نکند. امّا پس از صلح ، در اندک زمانى نشان داد که براستى به پیمان خود پاى بند نیست . امام حسن (ع ) براى مصالح اسلامى و عدم آمادگى اوضاع به نفع آل على (ع ) و جلوگیرى از برادر کشى ، پیشنهاد معاویه را براى صلح پذیرفته و معاویه هم به ظاهر تمام مواد صلحنامه را قبول کرده بود؛ ولى در حقیقت به اسلام عقیده اى نداشت و مانند پدرش ابوسفیان ، اسلام ظاهرى را از ترس یا بخاطر بهره مندیهاى دنیاى پذیرفته و بتدریج پرده از کار برگرفت و هدف خود را که قدرت و حکومت است براى همگان بیان کرد و بى پایگى ایمان خود را - کم کم - روشن ساخت .
معاویه پس از صلح با امام حسن (ع ) بیست سال زمامدار مطلق شام بود. ده سال در حیات امام حسن (ع ) و ده سال دیگر در زمان امامت امام حسین (ع ).
معاویه به علت سابقه و نفوذ امام حسن (ع ) و همچنین به سبب عهدنامه اى که بسته بود، مجبور بود و اگر چه به ظاهر - طغیان و تجاوز خود را محدود کند و گاهى با سازش و فریب ، براى خود دوستانى فراهم کند و چون امام حسن (ع ) را - در هر حال - مخالف بسیارى از هدفهاى ضد اسلامى و جاه طلبانه خود مى دید، توطئه شهادت آن حضرت را - با فریب جعده زوجه امام حسن (ع ) - ترتیب داد و سبط اکبر پیامبر (ص ) را در اواخر سال پنجاهم هجرى شهید کرد. پس از شهادت امام حسن (ع ) معاویه خود را براى اجراى مقاصد شوم خود آزادتر دید. به زجر و آزار و قتل شیعیان و هواخواهان حضرت على (ع ) - بیش از پیش - روى آورد. این دوران وحشت بار مصادف بود با امامت حضرت امام حسین (ع ). امام حسین (ع ) ده سال امامت نمود و تمام این مدت - بغیر از شش ماه آخر عمر - در خلافت معاویه گذشت . اوضاع و احوال به ناگوارترین صورت و در نهایت اختناق مى گذشت . بازگشت به دوران جاهلیت و گستردن بساط سلطنت و شکوه دربارى و حیف و میل بیت المال مسلمین و بخششهاى ناروا و ظلم و ستمهایى که به نام اسلام صورت مى گرفت ، محروم کردن کسانى که از طرفدار آل على (ع ) بودند از حق مسلم خود از بیت المال و بخشیدن آنها به متملقین و چاپلوسان دربارى و بالاتر از همه بى اعتبار کردن قوانین دین و احکام اسلامى و تباه کردن حدود الهى و بى اعتنایى به اوامر و نواهى خدا و رسول خدا (ص ) همه موجبات نهضت بزرگ حسین (ع ) را فراهم مى کرد.
معاویه و دستیاران او تلاش بسیار داشتند که اهل بیت پیامبر (ص ) را گوشه نشین کنند، و شیعیانشان را - به هر قیمت و به هر حیله - نابود و نام على (ع ) و آل على (ع ) را محو نمایند. و اگر نامى از آن بزرگوار مى برند با ناسزا همراه باشد و دستگاه تبلیغ شام به مردم بقبولاند که ناسزاگویى به بزرگمردى چون على (ع ) اجر و پاداش اخروى دارد و عبادت است !
معاویه با برنامه هاى پلید و مزوّرانه خود در صدد بود پایه هاى حکومت و سلطنت فرزند پلیدش یزید شرابخوار فاسق را کم کم استوار سازد. وقتى نقشه معاویه درباره فرزندش یزید که به فسق و بدکارى مشهور بود. کم کم آشکار شد، گروهى از مسلمانان از این امر خشنود نبودند و زمزمه مخالفت ، ساز کردند؛ ولى معاویه براى جلوگیرى از ظهور مخالفت به سختگیریهاى تازه ترى دست زد.
امام حسین (ع ) به خوبى مى دانست که خانواده ابوسفیان اصولا با اسلام و نام محمّد بن عبداللّه (ص ) مخالفند و براى خاموش کردن نور اسلام هر چه در توان داشته اند بکار بسته اند. این نیت پلید را، بیش از همه معاویه داشت . براى درک این مطلب به نقل روایتى مى پردازیم که در کتابهاى معتبر آمده است .
(... مطرف بن مغیره گفت : من با پدرم در شام مهمان معاویه بودیم .
پدرم در دربار معاویه رفت و آمدى داشت . شبى از شبها پدرم از نزد معاویه برگشت ولى زیاد اندوهگین و ناراحت بود. من سبب آنرا پرسیدم . گفت : این مرد یعنى معاویه مردى بسیار بد بلکه پلیدترین مردم روزگار است . گفتم مگر چه شده ؟ گفت من به معاویه پیشنهاد کردم اکنون که تو به مراد خود رسیدى و دستگاه خلافت اسلامى را صاحب گشتى ، بهتر است که در آخر عمر با مردم به عدالت رفتار نمایى و با فرزندان هاشم این قدر بدرفتارى نکنى ، چون آنها هم خویش تو از ارحام تواند و اکنون چیز دیگرى براى آنها باقى نمانده که بیم آن داشته باشى که بر تو خروج کنند. معاویه گفت : هیهات ! هیهات ! ابوبکر خلافت کرد و عدالت گسترى نمود و بیش از این نشد که بمرد و نامش هم از بین رفت و نیز عمر و عثمان همچنین مردند با اینکه با مردم نیکو رفتار کردند امّا جز نامى باقى نگذاشتند و هلاک شدند ولى نام این مرد هاشمى (یعنى رسول خدا) را هر روزه پنج نوبت در ماءذن هاى دنیاى اسلام فریاد مى کنند: (( اشهد ان محمدا رسول اللّه . ))
حال پس از آنکه نام خلفاى سه گانه بمیرد و نام (محمّد) زنده باشد دیگر چه عملى باقى خواهد ماند جز آنکه نام (محمّد) دفن شود و اسم او هم از بین برود).(63)
امام حسین (ع ) و معاویه
امام حسین (ع ) - تا برادر بزرگوارش زنده بود - نمى بایست با تصمیم برادرش که حجت خدا و امام (ع ) بود، امامى که اطاعت از او بر هر مسلمانى واجب است و اطاعتش همانند اطاعت از خدا و رسول بود، مخالفت کند. از سوى دیگر، علت هایى که امام حسن (ع ) را به صلح مجبور مى کرد از نظر حضرت امام حسین (ع ) پوشیده نبود. امام مجتبى (ع ) کارى جز به فرمان عقل و مصلحت مسلمانان انجام نداد تا برادرش با آن موافق نباشد، و اگر امام حسین (ع ) بجاى برادر مى بود، همان کارى را مى کرد که امام حسن (ع ) در زمان خود انجام داد. خط امامت و رهبرى در هر حال یکى است ، امّا در روش (تاکتیک ) به اقتضاى زمان تفاوت وجود دارد: زمانى صلح زمانى شمشیر، زمانى دعا و زمانى دیگر ارشاد و تعلیم بکار مى آید. چنانکه هر یک از پیشوایان بزرگوار - در هر زمان - به نحوى با دستگاه جبار ستیزه کرده و پرچم حق را بر پا داشته اند.
بارى معاویه کم کم نقشه پلید خود را آشکار و مقدمات آن را فراهم مى کرد. معاویه مى خواست قدرت و سلطنت را در خاندان خود موروثى کند و با این عمل خطرناک ، ریشه اسلام را بخشکاند.
مى خواست یزید را امیر مؤ منین و زمامدار مسلمانان قرار دهد. یزیدى که جز عیش و مستى و لباس رنگارنگ پوشیدن هنرى نداشت . یزیدى که به آسانى حرام محمّد (ص ) را حلال مى کرد و کوچکترین پروایى نداشت . آرى یزید است که مى گوید:(( و ان حرمت یوم على دین احمد
ادرها علتى دین مسیح بن مریم ))

یعنى : (اگر باده و شراب به دین محمّد (ص ) حرام شده است ، جام مى را به کیش مسیح پسر مریم به گردش درآور).
یزید کسى بود که از ازدواج با محارم خود - در حال مستى و بى خبرى - پرهیزى نداشت .(64)
یزید پیوسته در عیاشى و شرابخوارى و میمون بازى و لهو و لعب غرق بود. یزید کسى بود که آنچه در دل داشت ، یعنى کفر و الحاد و عدم اعتقاد به دین اسلام را در هنگام باده نوشى این چنین زمزمه مى کرد:
(همنشینان من برخیزید و به نواى مستى افزاى خوانندگان گوش دهید. جامهاى پى در پى سر کشید و مذاکرات معانى علمى را کنار گذارید. نغمه دلپذیرى که از دل چنگ و عود بیرون کشیده مى شود مرا از نداى (( (اللّه اکبر) )) باز مى دارد. من حوران بهشت را با دردهاى ته خم شراب عوض نمودم . این آهنگ هیجان انگیز موسیقى و این رقص اغوا کننده و این رقاصه ها که از اندام موزونشان موج شهوت مى ریزد و آن پیاله هاى شراب عقیقى براى من بس است ، نه حوران بهشتى خواهم و نه غیر آن ).
معاویه براى چنین فرزند پلیدى به زور از مردم بیعت گرفت .
ابتدا معاویه کار بیعت را در شهرهایى غیر از مدینه صورت داد. چون مى دانست اهمیت مدینه از همه شهرها بیشتر است . ابتدا به مروان بن حکم دستور داد تا از مردم آن شهر بیعت بگیرد... حتى از حسین بن على (ع ) و...
براى زمینه سازى معاویه به قصد حج از شام بیرون آمد و به مدینه رفت و با حسین بن على (ع ) و فرزند زبیر و فرزند عمر با خشونت سخن گفت . سپس ‍مردم را در مسجد جمع کرد و درباره شایستگى یزید براى آنها سخن گفت و ضمن سخنرانى گفت : تمام مسلمانان جز شما بیعت کرده اند...
امام حسین (ع ) برخاست و سخن او را برید و فرمود: به خدا قسم کسى را که پدرش از پدر و مادرش از مادر یزید و خودش از خود یزید بهتر و شایسته تر است کنار مى گذارى و یزید را جلو مى کشى ؟
معاویه گفت : مثل اینکه خودت را مى گویى ؟
فرمود: آرى .
معاویه گفت : امّا سخن تو که مادرت از مادر یزید بهتر است ، صحیح است زیرا که فاطمه دختر رسول خدا است و دین و سابقه درخشان وى بر کسى پوشیده نیست ... و امّا اینکه مى گویى پدرت از یزید بهتر بود، خدا پدر یزید را بر پدر تو برترى داد.
امام فرمود: این نادانى براى تو بس است که دنیاى زودگذر را بر آخرت جاویدان برترى مى دهى .
معاویه گفت : و امّا اینکه مى گویى خودت از یزید بهتر هستى به خدا قسم یزید براى امت محمّد (ص ) از تو بهتر و شایسته تر است .
امام (ع ) فرمود: این سخن دروغ و بهتان است . آیا یزید شرابخوار و لاابالى از من بهتر است ؟
معاویه چون این مخالفت آشکار را دید دستور داد در انجمنى که مى خواهد بیعت بگیرد بالاى سر هر یک از آنها دو نفر ماءمور مسلح بگذارند تا اگر حرفى از دهان آنها خارج شد هماندم کارشان را بسازند. - امّا این کار از نظر امام حسین (ع ) پذیرفتنى نبود و تلاش معاویه بجایى نرسید. بررسى حالات حضرت حسین (ع ) نشان مى دهد که آن حضرت در زمان معاویه همیشه به فکر قیام علیه حکومت ظالمانه آل ابوسفیان بود و پیوسته بدعت و خلافکاریهاى او را یادآورى مى فرمود، امّا صلح برادر بزرگوارش حضرت مجتبى (ع ) و وجود معاویه را مانع از قیام مى دید و در انتظار فرصت مناسب بسر مى برد تا مردم ، خود در جریان فساد دستگاه اموى قرار گیرند و از تبلیغات زهرآگین علیه خاندان على (ع ) بخوبى آگاه شوند. براى این کار سالها وقت لازم بود که مردم مزه تلخ حکومت دیکتاتورى را بچشند تا ارزش قیام پاکمردى چون حسین (ع ) را دریابند و آن را سرمشق خود - براى همیشه - قرار دهند.
اگر امام حسین (ع ) در عصر معاویه نهضت خود را آغاز مى کرد، معاویه با حیله گرى و تدبیرهاى مکارانه خود هم مى توانست آن حضرت را بکشد و هم مى توانست اثر خون پاک آن حضرت را خنثى نماید. امّا سقوط دستگاه معاویه در راه منکرات و ستم و ناپاکى ، کم کم زمینه را مساعد کرد و این امر در زمان یزید به اوج خود رسید. بناچار قیام خونین و حماسه جاوید فرزند پیامبر (ص ) نیز به حد رشد خود رسید و آماده ظهور شد.
مقدمات حماسه جاوید کربلا
در سال شصتم از هجرت ، روز پانزدهم رجب ، معاویه از دنیا رفت و پسرش ‍یزید بر تخت نشست . پیش از همه کار، تصمیم گرفت از حسین بن على (ع ) بیعت بگیرد. بدین منظور نامه اى به ولید بن عتبه که حاکم مدینه بود، نوشت و از او خواست که هر چه زودتر از حسین بن على (ع ) بیعت بگیرد و به تاءخیر این کار اجازه ندهد. ولید همان شب ماءمورى نزد امام حسین (ع ) فرستاد و آن حضرت را به کاخ خود دعوت کرد. امام جماعتى از بستگان خود را فرا خواند و فرمود تا مسلح شوند و در رکاب وى به دارالحکومه بیایند و به آنان گفت : ولید مرا خواسته ، گمان مى کنم کارى پیشنهاد کند که من نتوانم انجام دهم . شما تا در خانه همراه من باشید، هرگاه صداى من بلند شد، وارد شوید و شرّ او را از من دفع کنید. سپس امام (ع ) نزد ولید آمد. ولید با خوشرویى و تواضع از امام (ع ) استقبال کرد، سپس نامه را خواند و موضوع بیعت را در میان نهاد. مروان بن حکم نیز در مجلس حضور داشت . امام به ولید فرمود: (گمان نمى کنم که به بیعت پنهانى من قانع شوى . اگر خواستار بیعت من هستى باید این امر در حضور مردم باشد.) ولید گفت : آرى بهتر است . امام (ع ) فرمود: بنابراین تا بامداد فردا صبر کن . ولید گفت بفرمائید بروید تا فردا در جلسه همگانى شرکت کنید. مروان براى خوش ‍خدمتى گفت : مگذار حسین بن على بیرون رود. دیگر چنین فرصتى بدست نخواهد آمد. یا او را زندانى کن ، یا از او بیعت بگیر، یا گردنش را هم اکنون بزن . امام از جاى برخاست و آثار خشم در چهره نازنینش نمودار شد و فرمود:
اى پسر زن کبود چشم ، تو مرا خواهى کشت یا ولید؟ به خدا قسم دروغ گفتى و گناهکار شدى . این بگفت و از نزد ولید بیرون رفت .
چون امام حسین (ع ) بهیچوجه با بیعت موافق نبود به فاصله یک روز یعنى شب شنبه بیست و نهم ماه رجب سال 60 هجرى از مدینه خارج شد و راه مکه را در پیش گرفت .
امام (ع ) وقتى با خانواده و عده اى از بستگان خود از مدینه خارج شد با قبر جد بزرگوارش (ص ) و فاطمه زهرا (ع ) و برادرش وداع کرد، براى برادرش ‍محمّد حنفیه که مردى بزرگوار و شجاع و باتقوا بود وصیت نامه اى نوشت و در آن علاوه بر اعلام نهضت خود، جهت قیام خویش را نیز بیان فرمود و روشن نمود که در این قیام قصدى جز امر به معروف و نهى از منکر و زنده کردن دین خدا و روش جدش رسول خدا (ص ) و پدرش على مرتضى (ع ) ندارد. نامه اى نیز به بنى هاشم نوشت و آنان را به یارى خویش دعوت کرد. نامه اى نیز به اهل بصره نوشت و فلسفه قیام خود را براى آنها روشن نمود.
بارى ، امام حسین (ع ) که پاسدار حق و عدالت اسلامى بود به مکه وارد شد، تا در آنجا که مرکز آمد و رفت مسلمانان از همه سرزمینهاى اسلامى بود به اقدامات لازم دست زند و از طریق خطبه هاى بلیغ و روشن و نامه ها و گفتگوها مردم را به خطرى که اسلام را تهدید مى نماید آگاه سازد. چند ماه در مکه بود و براى معرفى یزید و نشان دادن چهره زشت و بدنام وى و کارگزارانش و بیدار کردن مردم مذاکرات و مکاتبات بسیار کرد.
اقامت امام حسین (ع ) در مکه ادامه داشت تا موسم حج فرا رسید.
مسلمانان جهان اسلام ، دسته دسته ، گروه گروه ، وارد مکه و آماده انجام دادن اعمال حج شدند. در این موقع امام (ع ) از هر موقع و هر موضع براى تبلیغ دین و ارشاد مردم و روشن کردن هدفهاى مقدس خود و نابسامانى روزگار اسلام و مسلمین ، براى مسلمانان سخن مى گفت و نامه مى نوشت . در این هنگام ، امام (ع ) اطلاع حاصل کرد که جمعى از کسان یزید بنام حج و در معنى براى ترور و قتل امام (ع ) به سوى مکه گسیل شده اند و ماءموریت دارند با سلاحى که در زیر لباس احرام پوشیده اند در ماه حرام و در کنار کعبه ، خون پاک فرزند پیغمبر (ص ) را بریزند. بدین جهت امام (ع ) حج تمتع را به عمره مفرده تبدیل فرمود و براى گروهى از مردم ایستاده ، سخنرانى کوتاهى کرد، و از آمادگى خود براى شهادت جهت زنده کردن دین جدش ‍سخن گفت ، و از مسلمانان در اجراى این مقصود کمک خواست ، و فرداى آن روز - هشتم ذیحجه - با خاندان و گروهى از یاران و برادران و خویشاوندان رهسپار سفر عراق شد. عده اى از بزرگان قوم خواستند مانع حرکت آن حضرت شوند امّا امام فرمود: من نمى توانم با یزید بیعت کنم و حکومت ظلم و فسق را بپذیرم ، اکنون براى رعایت حرمت خانه خدا، مکه را ترک مى کنم .
دعوت مردم کوفه
مردم کوفه در مدت پنج سال حکومت عادلانه علتى (ع ) با گوشه هایى از فضایل مولى (ع ) آشنایى داشتند و به زهد و تقوا و عدالت على (ع ) و خاندانش معتقد بودند. کوفیان شنیدند که امام حسین (ع ) از بیعت با یزید امتناع فرموده و به مکه آمده است . بدین جهت نامه هاى فراوانى به حضرت حسین (ع ) نوشتند و او را براى عزیمت به کوفه دعوت نمودند.
امام حسین (ع ) ابتدا عموزاده خود - مسلم بن عقیل - را که مردى کاردان ، رشید، شجاع و فداکار بود به کوفه فرستاد تا مردم را بیازماید و بدرستى دعوت آنها پى ببرد. کوفیان ابتدا مقدمش را گرامى داشتند و 12 هزار نفر با وى بیعت کردند و با شور و شعف چشم به راه امام حسین (ع ) نشستند. مسلم به امام (ع ) نامه نوشت و اوضاع مساعد کوفه و اشتیاق مردم آن سامان را به امام گزارش داد.
از طرفى دستگاه اموى که از این دعوت هراسان شده بود عبیداللّه بن زیاد را که مردى خونخوار و بى رحم بود به حکومت کوفه تعیین کرد. عبیداللّه به کوفه آمد و مردم را با تهدید و تطمیع از دور مسلم بن عقیل پراکنده کرد، بطورى که در پایان امر مسلم تنها ماند. سرانجام سربازان خونخوار عبیداللّه ، مسلم را محاصره کردند. مسلم با شجاعت و مقاومت شگفت انگیزى در برابر آنها ایستاد، ولى سرانجام دستگیر و شهید شد. حرّ بن یزید ریاحى که چندى بعد در صف یاران و شهداى کربلا درآمد، ماءمور شد راه را بر حسین بن على (ع ) که به طرف کوفه روان بود ببندند؛ امّا حسین (ع ) که براى فداکارى و جنگ با یزید تصمیم قاطع گرفته بود، در بین راه کوفه از مرگ مسلم عموزاده اش اطلاع حاصل کرد با وجود این به راه خود ادامه داد.
حرّ خواست به دستور عبیداللّه پسر زیاد آن حضرت را وادار به تسلیم نماید، امّا فرزند پیامبر (ص ) حاضر به تسلیم نشد، و راه خود را به سمت دیگر کج کرد تا روز دوم محرم در سرزمینى که (کربلا) نامیده مى شود فرود آمد.
امام حسین (ع ) پیش از آنکه به کربلا وارد شود در محلى به نام (بیضه ) خطبه اى ایراد فرمود و در آن خطبه که خطاب به حرّ و لشکریان وى و حاضران در آن محل بود، درباره نهضت مقدس خود و علتهاى آن سخن گفت ، اینک فرازهایى از آن خطبه مهم :
(اى مردم ، هر کس ببیند که حکومتى ستم پیشه کرده و به حریم قوانین الهى تجاوز مى کند، و عهد و پیمان خدا را مى شکند، و با سنت و روش ‍رسول خدا (ص ) مخالفت مى نماید، در این موقع هر کس از عمل ستمگرانه او جلوگیرى ننماید، بر خداوند حق است که چنین کسى را با ستمکار عذاب کند...). سپس اشاره به حکومت جابرانه یزید کرد و فرمود: (ایشان اطاعت خدا را پشت سر انداخته اند، و پیروى از شیطان را پیش ‍گرفته اند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام مى دانند. اینک من که فرزند على بن ابیطالب (ع ) و فاطمه زهرا (ع ) دختر رسول خدا هستم ، از همه شایسته ترم که در مقام جلوگیرى از این کارها برآیم ... اگر همچنان که در نامه هاى خود نوشته اید حاضرید مرا یارى کنید به سعادت ابدى خواهید رسید).
سپس امام حسین (ع ) در منزل (شراف ) با یاران خود و لشکریان حرّ بن یزید نماز خواند، و همگى در نماز ظهر و عصر با امام (ع ) نماز خواندند و بعد از نماز به آن مردم فرمود:
(اى مردم اگر شما مردمى با تقوا باشید و حق را از آن اهل حق بدانید این کار، خدا را خشنود مى سازد. ما خاندان پیغمبر (ص ) شایسته تریم که پیشوا و زمامدار شما باشیم ، از این کسانى که امروز بر سر کارند و بر شما ستم و تعدى مى کنند. اگر راءى شما غیر آن است که نامه ها و فرستادگان شما حکایت مى کند، بر مى گردم ).
حرّ بن یزید گفت : به خدا قسم که من از این نامه ها اطلاعى ندارم . امام (ع ) به یکى از یاران خود فرمود دو ظرف از نامه هاى مردم کوفه را پیش حرّ بریزد. حرّ گفت : من از نامه ها خبرى ندارم بلکه ماءموریت دارم شما را به نزد ابن زیاد ببرم . امام فرمود: مرگ از این کار به تو نزدیکتر است . سپس امام (ع ) به یاران خود دستور داد سوار شوند و برگردند. حرّ مانع شد و به گمان خود به نصیحت امام (ع ) پرداخت و گفت : تو را به خدا قسم جنگ مکن که اگر جنگ کردى کشته مى شوى . امام (ع ) برآشفت و فرمود: آیا مرا با مرگ مى ترسانى ؟ مگر با کشتن من آسوده خواهید شد و مشکلتان حل خواهد گردید؟
سخنان گهربار حضرت حسین (ع ) را همه شنیدند، امّا تنها یک دل آگاه بود که آنرا شنید و در آن اثر کرد، و آن خود حرّ بود که بامداد روز عاشورا به اردوگاه حق پیوست و در راه حسین (ع ) شهید شد.
روز پنجشنبه دوم ماه محرم سال شصت و یکم امام حسین (ع ) در یکى از نواحى نینوا به نام (کربلا) فرود آمد، و خیمه و خرگاه خاندان عصمت و طهارت برافراشته شد. فرداى آن روز عمر بن سعد با چهار هزار نفر از کوفه رسید و در مقابل امام علیه السلام جاى گرفت .
از آن روز به بعد مذاکرات فراوانى صورت گرفت که حاصل آنها این پیشنهاد بود که امام حسین (ع ) براى تسلیم در برابر یزید و بیعت با او آماده گردد. حسین بن على (ع ) مى فرمود: (من زیر بار ذلت نمى روم و دست در دست یزید نمى گذارم . من مرگ در راه خدا را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز هلاکت و بدبختى نمى دانم ).
آرى :مرد خداى تن به مذلت نمى دهد
انسان به کسب عزت و ذلت مخیر است

سرانجام در روز عاشوراى سال 61 هجرى مهمترین حادثه غم انگیز و در عین حال درخشان و حماسى تاریخ اسلام بلکه جهان به وقوع پیوست .
امام حسین (ع ) و فرزندانش و یارانش تا پاى جان مردانه ایستادگى کردند، و هر گونه مصیبت را - براى زنده نگهداشتن اسلام و بر پا داشتن حق - به جان خریدند، و جان عزیز را فدا کردند تا کاخ ستم دودمان ظلم و فساد بنى امیه را واژگون کنند، و چهره زشت ستم را به مردم بشناسانند.
امام حسین (ع ) از آغاز تا پایان روز عاشورا با مصیبتها و سختى هایى روبرو شد. که کوچکترین آنها به تنهایى آدمى را از پاى در مى آورد، ولى آن مرد حق ، با ایمان کامل و اعتمادى که به خداوند داشت از همه آن امتحانها و رنجها با سر بلندى بیرون آمد، و تن و روح بلند خود را به ذلت و خوارى نسپرد، و با کمال شهامت فرمود:
(به خدا قسم دستم را مانند فردى ذلیل پیش شما نمى آورم ، و همچون بردگان از پیش شما فرار نمى کنم ). بارى ، روز عاشورا جنگ به شدت آغاز شد. غلامان و یاران و اصحاب و بنى هاشم هر یک به نوبه خود با چند تن جنگیدند و رجز مى خواندند و با اشعار و رجزهاى بلیغ و فصیح و کوتاه خود حقیقت قیام خود را روشن مى ساختند و دلیل حمایت خود را از امام (ع ) بیان مى کردند. حضرت زینب (ع ) خواهر امام حسین (ع ) در این گیر و دار شگفت انگیز، چون کوهى استوار و پا بر جا به آرام کردن زنان و کودکان و یارى امام (ع ) و همراهى با آورندگان اجساد مطهر شهیدان و از همه مهمتر مواظبت از فرزند عزیز امام (ع ) - حضرت سجاد (ع ) - که بنا به مصلحت الهى در آن روزها مریض و تبدار بود با دقت مى کوشید. زینب (ع ) از پایان کار و اسرار جهاد بزرگ حسینى با خبر بود. بردبارى و شکیبایى خود را حفظ مى فرمود.
هر چه فشار بیشتر مى شد و یاران عزیز امام به خاک مى افتادند و تعدادشان رو به کاهش مى گذاشت ؛ امام (ع ) چون گل بهارى شکفته تر مى شد، و بر روى شاهد شهادت لبخند مى زد. جنگ تا عصر عاشورا ادامه یافت . شاید هشت ساعت بدون وقفه نبرد تن به تن و حملات دسته جمعى 72 نفر با سى هزار نفر بطول انجامید - چه واقعه شگفت آورى ! یک تن و یک دریا لشکر! آرى حسین (ع ) جام بلاى عشق را یکجا بسر کشید و سر بر خاک داغ کربلا نهاد، در حالى که سراسر بدنش پر از زخمهاى جانکاه بود و خون چون فواره از زخمها فوران مى کرد. امّا در این حال - مثل همیشه - به یاد محبوب و معشوق خود خدا بود، و چنین مناجات مى کرد:
(( رضا بقضائک و صبرا على بلائک ، لا معبود سواک یا غیاث المستغثین . )) به قضا و حکم تو راضى ام ، بر بلایى که تو فرستى شکیبایم ، جز تو معبود و مقصودى ندارم ، اى فریادرس ستمدیدگان و فریاد خواهان .
بعد از این ، آتش زدن خیمه ها و اسارت خاندان پاک سیدالشهدا و رفتن به کوفه و شام و سرانجام رسیدن به مدینه پیش مى آید که هر یک واقعه ایست جانکاه ، و هر گام آن خون از دیده شیعه و دوستانشان جارى مى سازد.
(درود خدا بر تو باد اى سرور شهیدان ).
از سخنان حضرت سیدالشهداء علیه السلام
1 - مردم بندگان دنیا هستند، دین بر سر زبان آنها قرار دارد، تا آنجا که دین زندگى مادى آنان را تاءمین مى نماید به آن تظاهر مى کنند ولى هنگامى که گرفتار شدند (و دین در جهتى مخالف منافع آنان قرار گرفت ) در این هنگامه ها دینداران واقعى کم اند.
2 - چون پاى امتحان در میان آید، مردم را مى توان شناخت (آن گاه مى توان دانشت که دیندار واقعى کیست ؟)
3 - نیکوکارى و احسان باید مانند باران رحمت شامل حال آشنا و بیگانه هر دو بشود.
4 - هنگام سفر به کربلا مى فرمود: راستى این دنیا دگرگونه و ناشناس شده ، و خیرش رفته و از آن جز نمى که بر کاسه نشیند نمانده ، و جز زندگى وبال آورى . راستى که من مرگ را جز سعادت نمى دانم و زندگى با ظالمان را جز هلاکت نمى شناسم ...
5 - به مردى که در نزد آن حضرت از دیگرى بد مى گفت فرمود:
(دست از غیبت بردار که غیبت نان خورش سگهاى دوزخ است ).
6 - غافلگیر کردن خدا بنده را در این است که به او نعمت فراوان دهد و شکرگزارى را از او بگیرد.
7 - فرمود: چنین نیست که احسان کردن به نا اهل هدر باشد، بلکه احسان به مانند باران تند است که به نیک و بد هر دو مى رسد.

چک کردن اینکه time عوض شده یا نه

type
TForm1 = class(TForm)
Label1: TLabel;
private
procedure MyMessage(var Msg: TWMTimeChange); message WM_TIMECHANGE;
{ Private declarations }
public
{ Public declarations }
end;

...

procedure TForm1.MyMessage(var Msg: TWMTimeChange);
begin
if Msg.Result=0 then
Form1.Label1.Caption:='OK';
end;

عید بر عاشقان مبارک

 

عید بر عاشقان مبارک باد

لطفا برای حمایت روی تبلیغات پایین صفحه کلیک کنید
متشکذم

تعیین مقدار بار cpu

برای تعیین مقدار مشغولی cpu از کد زیر استفاده کنید

Get CPU usage

unit Unit1;

interface

uses

Windows, Messages, SysUtils, Classes, Graphics, Controls, Forms, Dialogs,

StdCtrls, Buttons;

type

TForm1 = class(TForm)

Label1: TLabel;

procedure Label1Click(Sender: TObject);

procedure Label1DblClick(Sender: TObject);

private

{ Private declarations }

public

{ Public declarations }

end;

var

Form1: TForm1;

stop : boolean;

implementation

{$R *.DFM}

function GetCPUSpeed: Double;

const

DelayTime = 500; // measure time in ms

var

TimerHi, TimerLo: DWORD;

PriorityClass, Priority: Integer;

begin

PriorityClass := GetPriorityClass(GetCurrentProcess);

Priority := GetThreadPriority(GetCurrentThread);

SetPriorityClass(GetCurrentProcess, REALTIME_PRIORITY_CLASS);

SetThreadPriority(GetCurrentThread, THREAD_PRIORITY_TIME_CRITICAL);

Sleep(10);

asm

dw 310Fh // rdtsc

mov TimerLo, eax

mov TimerHi, edx

end;

Sleep(DelayTime);

asm

dw 310Fh // rdtsc

sub eax, TimerLo

sbb edx, TimerHi

mov TimerLo, eax

mov TimerHi, edx

end;

SetThreadPriority(GetCurrentThread, Priority);

SetPriorityClass(GetCurrentProcess, PriorityClass);

Result := TimerLo / (1000.0 * DelayTime);

end;

 

procedure TForm1.Label1Click(Sender: TObject);

begin

Stop := False;

while not Stop do

begin

label1.Caption := Format('CPU speed: %f MHz', [GetCPUSpeed]);

Application.ProcessMessages;

end;

end;

procedure TForm1.Label1DblClick(Sender: TObject);

begin

Stop := True;

end;

end.

تبدیل قالب رنگ در دلفی

تبدیل قالب استاندارد رنگ دلفی به hex

مانند استاندارد اینترنت

{

Return TColor value in XXXXXX format

(X being a hex digit)

}

function

TColorToHex( Color : TColor )

: string;

begin

Result :=

{ red value }

IntToHex( GetRValue( Color ), 2 ) +

{ green value }

IntToHex( GetGValue( Color ), 2 ) +

{ blue value }

IntToHex( GetBValue( Color ), 2 );

end;

Need to convert a hex color string to a TColor variable? Try this:

{

sColor should be in XXXXXX format

(X being a hex digit)

}

function

HexToTColor( sColor : string )

: TColor;

begin

Result :=

RGB(

{ get red value }

StrToInt( '$'+Copy( sColor, 1, 2 ) ),

{ get green value }

StrToInt( '$'+Copy( sColor, 3, 2 ) ),

{ get blue value }

StrToInt( '$'+Copy( sColor, 5, 2 ) )

);

end;

مژده-مژده

با سلام
بزودی قراره در آموزش کامپیوتر و دلفی پیشرفته بزارم پس با ما همراه باشید
انجام پروژه های دانشجویی به صورت رایگان انجام می گیرد.
اگه موافقید یه نظر کوچولو هم می تونید بدید

سلاله بهار

خواب دیده ام پرندگان پلید می شوند

 

وقتی از ظهور عشق، نا امید می شوند

 

برگ برگ سیبهایمان کبود می شوند

 

سروها پر از شکوفه ی شهید می شوند

 

کوفه کوفه ابن ملجم از کرانه می وزد

 

دستها دوباره دشنه ی یزید می شوند

 

خواب دیده ام نقابها کنار میرود

 

آیه آیه چون قیامتی پدید می شوند

 

ای صنوبر صنوبر! تک درخت جاده‌ام

 

زیر انتظار، گیسوان تو سپید می شوند

 

می رسد سواری از سلاله ی بهار

 

پنج شنبه ها پر از بشارت و نوید می شوند

 

«... و زلیخاست که بر پیرهنم می خندد»

با سلام

فروش اینترنتی «... و زلیخاست که بر پیرهنم می خندد» و دیگر  مجموعه های  شعر محمد حسین انصاری نژاد

 

دوستانی که تمایل به خرید این مجموعه دارند لطفاْ به ایمیل AsmaeelAnsary@gmail.com نام و شماره تماس و تعدادی که از مجموعه را که می خواهند خریداری نمایند ارسال نمایند تا نسبت به ارسال مجموعه اقدام شود.

چنانچه به هردلیل امکان فرستادن ایمیل را ندارند در قسمت نظرات مشخصات خود را بنویسند.

 

             علی را ضربتی کار نمی‌شد                     

 گمانم ابن ملجم هم یا علی گفت               

فاتح دلها

علی ای مهربان مولا، به انفاس مسیحایی 

علی ای مایه رحمت، در دریای دانایی   

زهجر و عشق رخسارت، ز جود و مهر و ایثارت

شدم راهی به دیدارت، سرانجامش تماشایی

علی ای معنی الفت، فروغ بدر پر شوکت

توهستی محور خلقت، تویی که ورد لبهایی 

علی ای بهترین انسان، علی معشوق سرمستان 

گل بستان و باغستان، سراپای تو زیبایی 

علی مقصود مشتاقان، سرود پاکی باران       

علی احیاگر قرآن، ابر مرد ثریایی       

علی سرور، علی دلبر، شجاع و شیر یاریگر    

علی داماد پیغمبر، زعشق یار سودایی  

علی ای شاه درد و غم، تویی تنها و بی‌همدم  

تویی فخر بنی‌آدم، تو پر درد و تو شیدایی

علی آوای دربندان، علی سیمای پردردان          

عزیز خانه سبحان، تو راز یک معمایی    

اعمال شبهای قدر

اعمال شبهای قدر:

1-   غسل

2-   احیاء

3-   نماز هفت قل هو ا...

4-  خواندن قرآن

5-   زیارت عاشورا

6-   خواندن نماز صد رکعتی

7-   دعای جوشن کبیر

8-   خواندن سوره‌های روم، دخان، عنکبوت

9-   خواندن دعاهای وارده شبهای قدر

 

شب‌های قدر، شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان است. شب قدر همان شبی است که در تمام سال شبی به خوبی و فضیلت آن نمی‌رسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و آن شبی است که در آن قرآن نازل شده است.

فضیلت ماه مبارک رمضان

ماه رمضان، ماه خداوند عالمیان است و شریف‌ترین ماهها است و ماهی است که درهای آسمان و درهای بهشت و رحمت گشوده می شود و درهای جهنم بسته می‌شود و در آن شبی است که عبادت در آن بهتر است از عبادت هزار ماه، پس در آن تأمل نما که چگونه خواهی بود. در شب و روز خود را چگونه نگاه می‌داری، اعضاء و جوارح خود را از معصیت‌ها پاک کن و مبادا شبها در خواب باشی و روزها غافل از یاد خدا، همانا در خبر است که در آخر هر روز از روزهای ماه رمضان در وقت افطار حق تعالی هزار هزار کس را از آتش جهنم آزاد می‌کند که هر یک مستوجب عذاب شده باشند و در شب و روز آخر ماه بعدد آنچه در تمام ماه آزاد کرده است، آزاد می‌کند پس ای عزیر مبادا بیرون رود ماه رمضان و گناهان تو باقی مانده باشد و در هنگامی که روزه داران مزدهای خود را بگیرند تو از جمله محرومان و زیانکاران باشی. و تقرب بجوی بسوی خداوند تبارک و تعالی بتلاوت کردن قرآن مجید در شبها و روزهای این ماه و به ایستادن به نماز و جد و جهد کردن در عبادت و به جاآوردن نمازها در اوقات فضیلت و کثرت استغفار و دعا.

دعای‌ کمیل

عصر پنج شنبه روزی است که خداوند دعوتنامه برای عاشقان خودش می‌فرستد. همه منتظر دریافت دعوتنامه از سوی محبوب هستند چه حالی دارد این بنده گنه کار، چه شوری و چه عشقی در او نهفته است با همه گناهانی که در طول هفته مرتکب شده باز هم امیدوار به دریافت دعوتنامه است غروب که می‌شود و هنگام دریافت دعوتنامه که می‌رسد حالی پیدا می‌کند به ناگاه دلها پرواز می‌کند آری آن لحظه فرشتگان برایمان دعوتنامه می‌آورند لازم نیست تکه کاغذی باشد تا به دستمان بدهند بلکه وقتی قلب منقلب می‌شود و تپش آن غیرمعلومی می‌شود همان لحظه‌ای است که دعوتنامه دریافت می‌کند دریچه خود را به روی فرشتگان می‌گشاید و آنها نیز دعوتنامه را به دست قلب می دهند، خدا می‌داند در دل عاشق چه می‌گذرد بی‌تاب آمدن شب می‌شود چون دعوتنامه دریافت کرده خدا او را با همه گناهانش دعوت کرده و به حریمش راه داده، خدایا تو چه مهربان و توبه پذیری که ما را به حریم خود راه می‌دهی آری تو که می‌فرمایی به بنده‌ات ای بنده من دعوتنامه برایت فرستاده‌ام امشب مهمانی خصوصی دارم تو را هم دعوت کرده‌ام. بنده گنه کار بی‌قرار آمدن شب می‌شود تا دعای کمیل شروع شود اذان گفته می‌شود نماز مغرب و عشاء را در خانه خدا، مسجد آرامش بخش بجا می‌آورد و محیای دعا می‌شود از همان اول دعا اشک از دیدگان جاری می‌شود اشک داغ از چشمها به روی گونه‌ها سرازیر می‌شود این رود داغ چه حالی می‌بخشد به گنه کار خاکی، دیدگان بخشنده با سخاوت زیاد این دریا را هدیه به گونه‌ها می‌کند تا بیدار کند قلب خوابیده و غرق در گناه ما را. ای بنده گنهکار امشب که فرصت داری کمی هم به خودت فکر کن به اعمالی که در طول هفته انجام داده‌ای و کارهایی که باعث رنجش محبوبت شده، آخر تا کی می‌خواهی ادامه بدهی چقدر توبه می‌کنی ولی دوباره ادامه می‌دهی تا کی شب جمعه اشک می‌ریزی و توبه می‌کنی، ولی صبح که شد باز شروع می‌کنی، آخر تو که از افراد امت رسول‌الله هستی دیگر چرا، مگر نمی‌دانی چقدر پیغمبر نگران حال امت خود است، مگرنفهمیده‌ای که در معراج هم نگران گنه کاران امتش بود، پیامبر آن وقت از خداوند سوال می‌کرد که ای خدا گناهان امتم را فقط من بدانم و خودت کارنامه اعمالش را جلوی امتهای دیگر باز نکن. هیچ می‌دانید خدای مهربان و خوب ما به پیغمبر رحمت للعالمینش چه فرمود در جواب پیغمبر فرمود حتی تو را هم از گناهانشان مطلع نمی‌کنم، حتی امتت را نزد خودت هم رسوا نمی‌کنم، فقط خودم می دانم و خودم. اما ما چه بی‌معرفت هستیم که این چنین جواب محبوبمان را می‌دهیم او که با همه گناهان دعوتمان می‌کند شرم آورتر وقتی است که دعوتنامه بفرستد و ما نرویم. آیا اگر یک فردی که نسبت به ما محبتی کرده باشد اگر کاری از ما بخواهد برای او انجام نمی‌دهیم؟ وقتی کسی کاری برای ما انجام می‌دهد و کوچکترین گره را از مشکلات ما باز می‌کند چقدر فکر هستیم تا در اولین فرصت جوابگوی محبتش باشیم. حال اگر برای مراسمی دعوتمان کند اولین نفر هستیم که با افتخار تمام می‌رویم. آیا محبوبمان حقش نیست که حداقل دعوتنامه‌اش را در شبهای جمعه بدون پاسخ نگذاریم و به مهمانی‌اش برویم عجب مهمانی با شکوهی است فرش زیر پایمان بال ملائک مقرب درگاهش است. خدایا؛ عزیز من، چقدر خوبی که بهترین و پاکترین و مقدس‌ترین فرشها را برای بندگانت می‌گسترانی اما ما چه کنیم... در حقیقت به خودمان ظلم می‌کنیم آری ظلم به خودمان کرده‌ایم که آشنا با خدا نشده‌ایم یا وقتی دعا خوانده می‌شود بی‌اختیار اشک می‌ریزیم تا سبک شویم بر سر خود می‌زنیم و شرمنده اعمالی که انجام داده‌ایم می شویم. آن وقت در بین دعا به یاد عزیز زهرا می‌افتیم، به یاد غائب از نظرها او که هر هفته نامه اعمال ما به دستش سپرده می‌شود، یکی یکی نامه اعمال ما را می‌خواند. ای خدای مهربان چه حالی پیدا می‌کند عزیز زهرا، مهدی قرآن، وقتی نامه اعمال شیعیان مولا علی را می‌نگرد. بعضی نامه‌ها را که نظر می‌کند با آن لبهای عزیزش تبسمی می زند و شاد می‌شود و دعا می‌کند صاحب نامه را، اما وقتی چشمش به نامه اعمال ما گنهکاران می‌افتد سرش را تکانی می‌دهد و می‌گوید فلانی تو دیگر چرا، تو که هفته پیش وقتی دعای کمیل خوانده می‌شد و صبح جمعه وقتی دعای ندبه خواندی به من قول دادی که دیگر دنبال گناه نمی‌روی پس چرا دوباره نامه اعمالت این چنین آلوده به گناه شده، مگر نمی دانی که چقدر دوستت دارم و دلم می‌خواهد بهترین باشی، مگر نمی‌دانی شب و روز برای همه شما دعا می‌کنم، مگر نمی دانی آرام و قرار از من ربوده شده و فقط به فکر شما هستم و دعا می‌کنم پس چرا چنین می‌کنی چرا ناراحتم می‌کنی تو که می‌دانی چقدر دلگیر می‌شوم وقتی نامه‌ات را می‌خوانم اگر دوستت نداشتم این قدر نگرانت نبودم پس بدان خیلی برایم عزیز هستی و شاد می‌شوم وقتی کار نیکی می کنی و برای جدم علی، برای تشنه لب کربلا حسین و برای پهلو شکسته مدینه، زهرا اشک می‌ریزی اما سعی کن قدر اشکهایی را که برایشان می‌ریزی بدانی و راحت و ساده این همه لطف و احسان را از دست ندهی، وقتی شرمنده می‌شویم و سرمان را به زیر می‌اندازیم آنگاه دستان مهربان و نوازشگرش را چون پدری مهربان بر سرمان می‌کشد و می‌گوید: این بار را هم می‌بخشم و ضامنت می‌شوم اما قول بده هفته دیگر که نامه‌ات را می‌خوانم شادم کنی، و چه سخت است که دیدگان گنهکار به دیدگان پاک و معصوم مولا گره بخورد، همان طور خجالت زده سر به زیر می‌افکنیم و قول می‌دهیم که خوب باشیم، نیکو بشویم و برای ظهورش دعا کنیم و قلب مهربانش را از خود راضی و خشنود نگه داریم.

در حین دعا صدای ناله بلند عاشقان مولا بلند می‌شود که با کلمه یا رب صدایش می‌کنند و طلب رحمت و بخشش می‌کنند، دستهای خود را به آستانت بلند کرده‌اند و عاجزانه طالب پاکی این دستهای آلوده‌اند آنقدر این دستها را بالا نگه می‌دارند تا خدا آنها را ببخشد و پاک و سفید به سویشان برگرداند، آخر اینان مضطربند، نگرانند، عاشقان نالانند، دلشوره دارند، شرمنده‌اند، به راستی که وقتی حرف از مرگ می‌شود و شب اول قبر را به یادشان می‌اندازند صدای ناله آنها چنان بلند است که تن را به لرزه می‌اندازند آنان از خود بیخود شده‌اند و تشنگان شراب سردند. این آتشی را که در قلبشان به پا خواسته تنها با نوشیدن جرعه‌ای از شراب یار تسلی خواهند بخشید و آرامش از آنها ربوده شده و تنها لحظه‌ای آرام و قرار می‌یابند که محبوبشان توبه آنها را بپذیرد ناگهان دل گنه کار شاد می‌شود. آری ندایی از درون به او می‌گوید خدا توبه‌ات را پذیرفت و دوباره برایت دعوتنامه فرستاده دعوتنامه‌ای که خود عزیز زهرا، مهدی قرآن آن را نوشته و مظلومه مدینه، هیجده ساله پهلو شکسته، یار تنهایی علی، مادر شهید کربلا امضایش کرده آه! که چه زیباست نوشته مولا و امضای زهرا دیگر چه می‌خواهی از این بهترکه نه تنها توبه‌ات را پذیرفت بلکه برای فردا هم دعوتت کرده تا عزیز زهرا، مولای خوبت را صدا بزنی و تعجیل فرجش را از خدای بخشنده طلب کنی چیزی به دعا نمانده و خدای عزیزت می‌فرماید: قناری خوش صدایم، بلبل خوش صوتم بخوان بلندتر، خدایت را بخوان من صدایت را دوست دارم دلم می‌خواهد این لحظات آخر دعا بلندتر برایم بخوانی و تو هم با صدای بلند او را می‌خوانی و دریای خروشان چشمانت را به تلاطم درمی‌آوری تا هدیه‌اش کنی اشک خالص و پاکت را هدیه کنی به آستان پاک و مقدس محبوبت. او که دوست دارد و پوشاننده گناهانت است. گفتم پوشاننده گناهان، خدای عزیز براستی تو چقدر ستارالعیوبی، با این گناهانی که ما داریم اگر کسی از آنها خبردار شود چه می‌شود اما چه زیبا می‌پوشانی آنها را و اجازه نمی‌دهی کسی با خبر شود اما این خود ما هستیم که بعضی وقتها گناهان و عیوب خود را آشکار می‌کنیم و تو می‌فرمایی: بنده من، من عیب و گناهانت را پوشانده‌ام. چرا خودت عیبت را بازگو و فاش می‌کنی و یا می‌فرماید: حال که من عیب تو را پوشانده‌ام پس تو هم عیب دیگران را بپوشان. دعا تمام می‌شود و فرشتگان هر کدام با در دست داشتن کاسه‌ای بزرگ از اشک این بندگان خالص شده به سویش پرواز می‌کنند و اشکها را تقدیمش می‌کنند تا ذخیره باشد برای قیامت و شب اول قبر. آن وقت خدا به آنها می‌فرماید که هر کدام به انبار مخصوص بندگانم بروید و این نیکی و خوبی‌شان را ذخیره کنید.

هر کدام به انباری که مخصوص ذخایر ماست می‌روند و این اشکها را اینجا می‌گذارند.

بعضی فرشتگان متعجب می‌شوند وقتی می‌بینند مثلاً بنده‌ای شب جمعه قبل در کاسه‌اش اشک کمی بوده ولی امشب هم اشکش بیشتر است و هم شفافیت و زلالی این آب دیدگان. بعضی دیگر هم که تعجبشان بیشتر است چون شب جمعه قبل نه اشکی بوده و نه کار نیکی. اما امشب چه سنگین است کاسه اشک و نیکی این بنده. خدایا به بندگانت ترحم کن و یاریمان کن تا هر شب جمعه از شب قبلش خالص‌تر و پاک‌تر باشیم و باران چشمان ما بیشتر لایق درگاهت شود، خدا یاریمان کن تا دریای چشمان ما لایق حریمت باشد و آنقدر باشد که بتوانیم در آن خالصی و شفافی شنا کنیم و بدن و این جسم خاکی را طاهر و پاک گردانیم.